صفحه اصلی > فرهنگی
کد خبر: ٢٧٢۴۵ نسخه چاپی
نویسندگان : مهدی قدیانی – احمد امیری
آبادان نیوز : از دیدگاه فروید و یونگ می توان سودابه را مورد واکاوی قرار دهیم. سعی بر آن شده سودابه را نه به عنوان زنی بدخوی بلکه ریشه های روانگاوی او را بررسی نماییم و جبنه های مثبت او را واکاوی نماییم. سودابه نماد دوران مادر سالاری زمین است و در شاهنامه الهه مرگ و زندگی می باشد. زن افسونگر یا اغواگر اصطلاحی در فیلم و ادبیات است که به زنی زیبا گفته می شود که با استفاده از زیبایی و جذابیت های خود قهرمان را افسون می کند. آنان قهرمانان را در موقعیت خطر آفرین و مرگ آور قرار می دهند. داستان دل باختگی نامادری به نا پسری، روایتی دیگر از عشق می باشد. عشقی نا خجسته و حدیث رسوایی و آغازگر آشوب و شوریدگی. در این پاره داستان ها تقدس عشق به بازی گرفته می شود و قهرمان برای اثبات بی گناهی خود اسیر سرنوشتی نا خواسته می گردد. در اینجا ما به عشق نا فرجام سودابه و سیاوش از دیدگاه روانگاوی می پردازیم. روایت سودابه و سیاوش را می توان در ادبیات و سینمای معاصر کنکاش کرد و نمونه های بارزی را یافت. در میان ادبیات منظوم گذشته، شاهنامه تنها کتابی است که زن، نقش اساسی در آن ایفا میکند، در شاهنامه، ما زندگی زنانی را میخوانیم که تأثیر شگرف و عجیبی در ایجاد بعضی از وقایع و حوادث دارند. «نخستین امتیازی که از رهگذر استقلال عملکرد و اتصاف به خردمندی برای شخصیتهای زن در شاهنامه به دست میآید، قرار گرفتن در کانون حوادث و ایفای نقشهای تعیینکننده و سرنوشتساز است».(عباسی، قبادی، ۱۳۸۹،ص۱۵). در اینجا ما به روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از تکنیک میدانی و کتابخانهای، با مرور بر مطالعات و تحقیقات پیشین و تحلیل، استنتاج و تأویل کلیه مطالب معتبر در دسترس و همچنین مطالعه و بررسی دقیق شاهنامه فردوسی پرداخته ایم.
آقای مهرداد بهار در ریشه یابی این داستان به این نتیجه رسیده است افسانه سیاوش اصالت ایرانی ندارد و معرف پهلوانان و شاهان ایران نمی باشد. در شاهنامه پهلوانی با این خصوصیات اخلاقی دیده نمی شود. برای مثال رستم به سهراب و اسفندیار نیرنگ می زند تا به هدف اصلی داستان کمک کنند لیک سیاوش دور از چنین کرداری است. او معرف پهلوان خدایی در یک جامعه ی کهن مادر سالار است. همان طور که پس از مرگ از خون او گیاهی می روید که به این کهن الگو (آرکی تایپ) اشاره کوتاه خواهیم داشت. سودابه دخت شاه هاماوران است. کاووس در لشکر کشی به هاماوران و پیروزی در آنجا دلباخته او می گردد و او را خواهان می شود. شاه هاماران با نیرنگ کینه ورزانه قبول می کند که دخت خود را به ازدواج کاووس در آورد و او را راهی ایران کند. لیک او کاووس را در بند می کشد. سودابه جامه می درد و چنگ به گیسوان و شیون کنان به سوی کاووس می رود که در دژی در بند است تا با اوغمخواری کند. در ادامه کاووس با کمک رستم خویش را از بند نجات می دهد و با سودابه راهی ایران می شود. در این پاره از شاهنامه سودابه دختی نجیب و پاکدان است که عشق در گرو کاووس دارد و از پدر و دیار خویش می برد و راهی ایران می شود. از سویی دیگر کاووس از زن دیگر خویش فرزندی زیبا روی دنیا می آورد که نامش را سیاوش می نهند. آیا آن زن دیگر کاووس همان سودابه است که در شاهنامه به علت شرایط فرهنگی و اجتماعی آن زمان تغییر کرده و یا چون سیاوش پهلوان خدا می باشد از پیوند الهه ای آسمانی با کاووس به دنیا آمده است جای بحث و تحقیق دارد.سیاوش نزد رستم آداب رزم و بزم را می آموزد و با برگشت به قصر کاووس سودابه عاشق و شیفته ی او می گردد. در اینجا چهره ای دیگر از سودابه خواهیم دیده که با پاره قبل در تناقض است. سودابه با اغواگری سعی در آن دارد تا سیاوش را به سوی خویش کشد. خود را برای اومی آراید و به بهانه های مختلف او را به سوی خویش می کشد و به او پیشنهاد هم آغوشی می دهد لیک سیاوش دست رد به سینه ی او می زند و این موضوع باعث خشمگین شدن سودابه می شود. سودابه نزد کاووس می رود و بارها به سیاوش تهمت می زند. او دو بچه ی سقط شده نزد کاووس می برد و می گوید آنها برای سیاوش است که مرا باردار کرده بود. سیاوش برای اثبات بی گناهی خود به آزمون ور (عبور از آتش) تن می دهد و پیروزمندانه از آن برون می آید و از پدر می خواهد سودابه را ببخشد و خود به بهانه جنگ به توران می رود و در نهایت در آنجا کشته می شود. در نهایت رستم بعد از شنیدن مرگ سیاووش خشمگین می شود سر از بدن سودابه جدا می کند. سودابه و سیاوش را می توان از دیدگاه فروید و یونگ مورد بررسی قرار داد . در اینجا به صورت اجمالی نیم نپاهی به آن خواهیم کرد.
نخستین زنی که در بخش کیانیان در شاهنامه به تفصیل از او سخن رفته سودابه است. گرچه این زن در کار سیاوش بددلی کرد و با تحت تأثیر قرار دادن کیکاووس، او را متهم ساخت، از این روی متصف به داشتن شخصیت منفی و زشت گردید ولی از روی دیگر فردوسی در شاهنامه تا قبل از این پیش آمد به خصوص در آغاز از ارزش والا و اهمیت و عزت او نزد پدر و از وفاداریاش نسبت به شوهر و کارهای برجسته و شهامتی که به خاطر نجات او از بند و زندان ابراز داشته به نیکی یادکرده است. ارج شخصیت و کارهای برجستهای که از سودابه تا پیش از شروع داستان سیاوش در شاهنامه آمده کم نیست، بهعنوان مثال، هنگامیکه فرستاده کیکاووس به خواستگاری سودابه به هاماوران میرود شاه آن سامان از فرط علاقه و دلبستگی به دختر خود، از دادن او حتی به شوهری همچون شاه ایران خودداری میکند. شاه هاماوران برای این پیوند با دختر خود به مشورت میپردازد و او آزادانه عقیده خود را ابزار میدارد و نسبت به زناشویی با کیکاووس اظهار علاقه میکند.
پدر به پیروی از اراده دختر به این پیوند رضا میدهد و او را با هزار اشتر و اسب و هزار استر جهیز به همراه لشکری گران سوار بر هودج در پیشاپیش چهل عماری به نزد کاووس میفرستد و پس از برپا شدن عروسی باشکوه و انجام آیینهای گرانمایه سودابه و کیکاووس زن و شوهر میشوند.شاه هاماوران، بعد از مدتی تاب دوری دختر عزیز نمیآورد و برای بازگرداندن او به نزد خود به نیرنگ دست میزند و فرستادهای نزد کیکاووس گسیل میدارد و از او دعوت میکند که به هاماوران بیاید. ولی سودابه که زنی پرفن و زیرک بود نیت سوء پدر خود را درمییابد و شوهر را از پذیرفتن این دعوت منع میکند. کیکاووس سخن او را ناشنیده میگیرد و به هاماروان میرود و در آن سامان با ملتزمین در میهمانی مجلس شاه شرکت میکند. چون یک هفته از آن سور و شادمانی میگذرد و همه خود را ایمن میپندارند، ناگهان شاه هاماوران با سپاهی از پیشساخته بر سر کیکاووس شاه و همراهانش تاخته، همه را دستگیر کرده او میبندد و به زندان میافکند.آنگاه شاه هاماوران جمعی را با عماری برای آوردن سودابه به آن زندان و دیدن شوی و همراهان فرستاد چون سودابه بیامد و آنان را بدید و از کار پدر آگاه شد از درد و رنج به فغان آمد و به حمایت از شوهر زبان به اعتراض گشود: چون شاه هاماوران وفاداری سودابه، به شوهر و اعتراض او را نسبت به خود سخت بیپروا دید، سپس بیتابیاش را از زبان کار آگَهان شنید خشمگین گشت و فرمان داد تا این زن با شهامت را نیز نزد کیکاووس زندانی کنند. سودابه تا آمدن رستم به هاماوران و نجات دادن کاووس از بند در زندان مونس و یار غمخوار شوهر بود. کیکاووس بعد از رهایی از زندان، سودابه را به پاس وفاداری و ابراز شهامت و صمیمیتی که از خود نشان داده بود بانوی اول ایران اعلام کرد و پدر گناهکارش شاه هاماوران را نیز به خاطر او بخشید (انصاف پور:۴۷).
یکی از عناصری که بر اساطیر اثر گذاشته است آئینها و اساطیر بومی مادر سالاری است، از آن جمله داستان سوگ سیاوش که در طی هزاران سال و سرانجام به دست فردوسی بهصورت یکی از درخشانترین داستانهای سوگ آور جهان درآمده، داستان سیاوش شامل دو بخش یا دو داستان است. یکی داستان مادر ناتنی که به عشق پسرخوانده خویش دچار است و چون پسر به این عشق دل نمیسپارد مورد خشم زن قرار میگیرد. زن به نیرنگ، او را به آتش میفرستد تا او را بمیراند ولی جوان از آتش درست و سالم گام به بیرون مینهد. داستان دوم داستان شاهزادهای است که به سرزمین دشمن خود پناه میبرد. و در آنجا محبوب و گرامی داشت شاه کشور میشود و به دامادی او میرسد بدو سرزمین فراخ میبخشد تا خود بر آن شاهی کند و سرانجام بر اثر فتنهانگیزی بهفرمان شاه کشته میشود(بهار،۱۳۷۳). بخش نخست این داستان هند و اروپای نیست نخست اینکه هیچ اشارهای به سیاوش در اساطیر هند و اروپای وجود ندارد این امر بیانگر این نکته است که بخش نخست مربوط به تمدن ایرانی ماورالنهر است و دیگر اینکه با مطالعه تطبیقی اساطیر و ملل آسیای غربی و ساکنان غیر هند و اروپایی کرانههای دریای مدیترانه میتوان ارتباط این بخش از داستان را با اعتقادات اساطیر و آئینهای سومری، سامی و مدیترانهای دریافت. این اقوام که در هزارههای پنجم و ششم قبل از میلاد دارای ساختارهای اجتماعی مادر سالاری بودهاند به الهه بزرگ زمین و آب اعتقاد داشتند. شباهت داستان سودابه و سیاوش با این داستانها بسیار زیاد است سیاوش نمادی از خدای نباتی است. زیرا با مرگ وی از خون او گیاه میروید. و سودابه نمودی جاندار از الهه مادر که یکی از ابهامآمیزترین زنان شاهنامه است و در بندهش سوزاپک یا سوتاپید نامیده شده است. در شاهنامه او دختر شاه هاماوران است که با یمن یکی دانسته میشود. همانندی سودابه با اینانا و بیشتر با ایشتار علاوه بر تشابهات اسمی که در هر دو به معنی آب روشنیبخش است درخور اوست نه خویش کاری اوست. عشق جسمانی اینانا باروری و برکت میآورد لیکن عشق سودابه در شاهنامه ویرانی و تباهی به بار میآورد. اینانا و سودابه هر دو معشوقه خود را به سرزمین ممنوع میکشانند که معشوق در آن سرزمین به تباهی دچار میشود (همان، ص ۵۲). بطور کلی توصیفی که از سودابه در شاهنامه رفته است زنی را معرفی میکند که دمی از انتقامجویی کینهتوزی و هوسبازی بازنمیایستد بهگونهای که در انجام دادن این اعمال ناگزیر مینماید بر طبق آنچه در اکثر متنهایی که در تفسیر شاهنامه آمده سودابه را مایه ننگ زنان شاهنامه میداند، شخصیت سودابه چنانچه ذکر آن شد از قدیمیترین اسطورههای کهن نشات گرفته، که جنبه فراگیر داشته و در بین تمام ملل دیده میشود. در خود داستان نیز سودابه دارای دو نقش متضاد است نخست بهعنوان همسری وفادار که حتی به خاطر همسر حاضر به ترک خانواده خود شده و در قسمت دوم با گرفتار شدن به عشق سیاوش بنای خیانت میگذارد، به داستان سودابه و ویژگی آن از دو جهت میتوان نگریست، نخست با دیدی اساطیری و مقایسه آن با اسطورههایی که داستان از آنها نشات گرفته است و سپس در متن خود شاهنامه بهعنوان یکی از زنان خاندان کیانی مطرح میشود. بطور کلی این داستان به دلیل ادغام اسطوره و تاریخ و فرهنگ یکی از بحثبرانگیزترین داستانهای شاهنامه است. پیوند با عشق نیز یکی دیگر از جنبههای داستانی سودابه و سیاوش است که محوریت آن برخلاف معمول با سیاوش است. درواقع در این داستان سیاوش است که عشق برانگیز است و همواره در کل داستان مرکز و مدار حوادث عشقی است از داستان برمیآید که چنین عشقی اختیاری نیست بلکه ضروری و اساطیری به نظر میرسد، در لایههای کهنتری از داستان سیاوش از این عشق سخن رفته است و بر آن تأکید شده است. نقش سودابه نیز در همانندی با الهه مادر است که به کرات با فرزند خود که کالبد خاکی یافته ازدواج میکند. مردانی که شایستگی دارند که عشق الهه را برانگیزانند ارجی دینی پیدا میکنند به همین دلیل است که عشقانگیزی سیاوش معجزهآسا است عواملی نیز مانند گذشتن از آتش که فردوسی با در نظر گرفتن ویژگیهای اساطیر ایرانی بر آن افزوده است بر جنبه تقدس آن دامن میزند و سیاوش را بهعنوان موجودی مقدس مینماید. در داستان سودابه و سیاوش عشق ممنوع به محارم نیز پیش کشیده میشود. موضوعی که با پردهپوشی بسیار از زبان سیاوش خواهیم شنید که سودابه جای مادر سیاوش است و عشق به مادر گناهی نابخشودنی است (خجسته،۱۳۷۱). حال پیوندی که میان عشق و عصمت با قربانی است گونهای تمایز ببار میآورد لیکن از دیرباز قربانی با مظلومیت و بیگناهی رابطهای نزدیک دارد وجود عشق و عصمت نیز سبب شده تا از این رفتار آئینی نماد و رمزی عرفانی و آیینی پدید آید که در رفتن داستان نیز به فراخور دریافت خواننده بهگونهای ساده بیانشده است. شهادت بیگناهی معشوق گذشتن از آتش یا چیزی مشابه آنکه در ساختار داستانی این اسطورهها ذکرشده بی کموکاست در داستان سودابه و سیاوش نیز نمود یافته است. لیکن در خصوص نقش داستانی متضاد که سودابه به همراه دارد وفاداری به همسر و خیانت به او درواقع ابراز عشق سودابه را به سیاوش نمیتوان بهحساب خیانت یا رفتاری متضاد در او به شمار آورد. بلکه این ویژگی از مختصات رفتاری الهه است که پایه در نظام تعدد شوهران در جوامع کهن مادر محور دارد. که بر اساس اهمیت باروری استوار بود و خصیصهای معمول به شمار میرود و نکتهای هم که در قیاس با متن اصلی اسطوره به نحوی بسیار ظریف در داستان گنجاندهشده توجه به مرگ انسان خدا و سپس پیوستن او به مادر خویش میباشد. درواقع رابطه بانو خدای مادر با فرزندانش رابطهای مقدس است که موجب زایندگی نبات و جانوران میگردد در داستان نیز پسازآنکه سیاوش به دست افراسیاب به قتل میرسد سودابه نیز به دست رستم کشته میشود و این در حالی است که در تاریخ ادبیات زن کشی جز اتفاقات بسیار خاص و ویژه میباشد و این در داستان از ضرورتی اساطیری مایه میگیرد. بطور کلی اقتباس بیدخل و تصرف فردوسی در داستانها باعث شده که قادر شویم ساختارهای دستنخورده را از متن داستان بیرون کشیده و به تشریح آنها بپردازیم. درونمایه اصلی این داستان بهطور مستقیم از اسطورهای بینالمللی نشات گرفته که با زیرکی بسیار با متن داستان هماهنگ شده است و با بیانی پیچیده و پر رمز و راز در پس داستان یک ماجرای ساده خیل عظیمی از اساطیر را به کار گرفته است که اگر با دیدی کلی به متن اثر بنگریم روند در حال حرکتی را که فراخور درک ذهن مخاطب، بیانی دیگر گونه یافته در حال شکلگیری مییابیم.
چند بیت داریم که در آنها فردوسی زنان را نکوهش میکند. یکی از آنها در داستان سودابه است که میخواهد با سیاوش ارتباط نامشروع داشته باشد، اما سیاوش قبول نمیکند. بعد هم داستان ردشدن سیاوش از آتش و در نهایت خروج او از ایران و کشتهشدنش در غربت توسط افراسیاب اتفاق میافتد که همه اینها تقصیر سودابه است. در آنجا فردوسی میگوید: «زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به». اما یک نفر نمیگوید منظور او سودابه است. اگر هم از کلمه «زن» استفاده کرده، به دلیل استفاده از اختیارات شاعری است. از سوی دیگر، زنان هم وقتی از دست مردی عصبانی میشوند میگویند همه مردها همین هستند.
سودابه و دوران مادر سالاری زمین
یکی از عناصری که بر اساطیر اثر گذاشته است آئینها و اساطیر بومی مادر سالاری است، از آن جمله داستان سوگ سیاوش که در طی هزاران سال و سرانجام به دست فردوسی بهصورت یکی از درخشانترین داستانهای سوگ آور جهان درآمده، داستان سیاوش شامل دو بخش یا دو داستان است. یکی داستان مادر ناتنی که به عشق پسرخوانده خویش دچار است و چون پسر به این عشق دل نمیسپارد مورد خشم زن قرار میگیرد. زن به نیرنگ، او را به آتش میفرستد تا او را بمیراند ولی جوان از آتش درست و سالم گام به بیرون مینهد. داستان دوم داستان شاهزادهای است که به سرزمین دشمن خود پناه میبرد. و در آنجا محبوب و گرامی داشت شاه کشور میشود و به دامادی او میرسد و بدو سرزمین فراخ میبخشد تا خود بر آن شاهی کند و سرانجام بر اثر فتنهانگیزی بهفرمان شاه کشته میشود (بهار،۱۳۷۳). بخش نخست این داستان هند و اروپای نیست نخست اینکه هیچ اشارهای به سیاوش در اساطیر هند و اروپای وجود ندارد این امر بیانگر این نکته است که بخش نخست مربوط به تمدن ایرانی ماورالنهر است و دیگر اینکه با مطالعه تطبیقی اساطیر و ملل آسیای غربی و ساکنان غیر هند و اروپایی کرانههای دریای مدیترانه میتوان ارتباط این بخش از داستان را با اعتقادات اساطیر و آئینهای سومری، سامی و مدیترانهای دریافت. این اقوام که در هزارههای پنجم و ششم قبل از میلاد دارای ساختارهای اجتماعی مادر سالاری بودهاند به الهه بزرگ زمین و آب اعتقاد داشتند. شباهت داستان سودابه و سیاوش با این داستانها بسیار زیاد است، سیاوش نمادی از خدای نباتی است. زیرا با مرگ وی از خون او گیاه میروید. و سودابه نمودی جاندار از الهه مادر که یکی از ابهامآمیزترین زنان شاهنامه است و در بندهش سوزاپک یا سوتاپید نامیده شده است. در شاهنامه او دختر شاه هاماوران است که با یمن یکی دانسته میشود. همانندی سودابه با اینانا۳ و بیشتر با ایشتار۴ علاوه بر تشابهات اسمی که در هر دو به معنی آب روشنیبخش است درخور اوست نه خویش کاری اوست. عشق جسمانی اینانا باروری و برکت میآورد، لیکن عشق سودابه در شاهنامه ویرانی و تباهی به بار میآورد. اینانا و سودابه هر دو معشوقه خود را به سرزمین ممنوع میکشانند که معشوق در آن سرزمین به تباهی دچار میشود (همان، ص ۵۲). نقش سودابه نیز در همانندی با الهه مادر است که به کرات با فرزند خود که کالبد خاکی یافته ازدواج میکند. مردانی که شایستگی دارند که عشق الهه را برانگیزانند ارجی دینی پیدا میکنند به همین دلیل است که عشقانگیزی سیاوش معجزهآسا است. عواملی نیز مانند گذشتن از آتش که فردوسی با در نظرگرفتن ویژگیهای اساطیر ایرانی بر آن افزوده است بر جنبه تقدس آن دامن میزند و سیاوش را بهعنوان موجودی مقدس مینماید. در داستان سودابه و سیاوش عشق ممنوع به محارم نیز پیش کشیده میشود. موضوعی که با پردهپوشی بسیار از زبان سیاوش خواهیم شنید که سودابه جای مادر سیاوش است و عشق به مادر گناهی نابخشودنی است (خجسته،۱۳۷۱).
شخصیت زنان شاهنامه فراز و نشیبهای فراوانی دارد. هر کدام از زنان دارای خصایص و خصلتهای گوناگونی هستند و گاهی به هم شبیه میشوند. نیاز است سودابه را با نگاهی دیگر و دورن گرا تر مورد تحلیل و کاوای قرار دهیم و بر اساس قضاوت داستان های شکل یافته، آنها را شخصیت های پلشت و پلید که باعث قربانی قهرمانان شده اند نبینیم. با نگاهی دیگر سودابه آغارگر فیمینیسم اسطوره ای دانست که نه تنها سرنوشت خویش بلکه سرنوشت قهرمان را باز آفرینی می کنند و شاکله داستان را می سازند. از بررسیهای حاضر چنین برداشت کرد که شمار زنان نابکار نسبت به زنان خوب بسیار کمتر است و تأثیر زنان خوب برجستگی بیشتری دارد.
۱) آبرامز. (۲۰۰۵) فرهنگ واره ی اصطلاحات ادبی، ترجمه ی سیامک بابایی. (۱۳۸۶) تهران : نشر جنگل، چاپ اول.
۲) اسلامی ندوشن، محمدعلی (۱۳۵۰). سخنرانیهای نخستین، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۰٫
۳) اسلامی ندوشن، محمدعلی(۱۳۷۷). آواها و ایماها، انتشارات یزدان.
۴) اسلامی ندوشن، محمدعلی (۱۳۷۰). آواها و ایماها، انتشارات یزدان.
۵) افرآسیابی، بهرام (۱۳۷۸). هزار و یک شب، انتشارات، تهران، سخن، ۱۳۷۸٫
۶) اکبری، منوچهر (۱۳۸۰). «شایست و ناشایست زنان در شاهنامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان و پاییز.
۷) انصاف پور، غلام رضا(۱۳۴۶). حقوق و مقام زن در شاهنامه فردوسی، ص ۴۷٫
۸) آیدنلو، سجاد (۱۳۸۸). «هفت خان پهلوان»، نشریه ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی.
۹) باربر، نوئل. فرمانروایان شاخ زرین.(۱۳۶۴). ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی. تهران: گفتار، ۱۳۶۴٫
۱۰) بصاری، طلعت (۱۳۵۰). زنان شاهنامه، انتشارات دانشسرای عالی.
۱۱) بهامیریان قهفرخی، فرخنده، لویمی، سهیلا (۱۳۸۸). آشنایی با نقش زنان در تحولات ادبی، فصلنامه علمی پژوهشی زن و فرهنگ، سال اول، شماره اول، ص ۶۸-۵۶.
۱۲) پاک نیا، محبوبه (۱۳۸۵) «خوانشی از زن در شاهنامه»، مجله مطالعات زنان، س ۴، ش ۲.
۱۳) تلخابی، مهری (۱۳۸۴).”فمنیسم در شاهنامه ” تهران: انتشارات ترفند، ۱۳۸۴ هـ.ش.ص۱۰۰٫
۱۴) ثمینی، نغمه (۱۳۷۹). کتاب عشق و شعبده، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۹٫
۱۵) راشد محصل، محمدرضا (۱۳۶۹). فرهنگ در کتاب هفت، چاپ اول، تهران، موسسه انتشارات تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹٫
۱۶) رید، ایولین (۲۰۰۹). فمینیسم و مردم شناسی، مترجم افشنگ مقصودی. (۱۳۸۴) تهران: گل آذین، چاپ اول.
۱۷) سرامی، قدمعلی (۱۳۸۸). از رنگ گل تا رنج خار(شکل شناسی داستانهای شاهنامه)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۱۸) سرامی، قدمعلی (۱۳۸۸). از رنگ گل تا رنج خار. تهران: نشر علمی و فرهنگی.
۱۹) سرّامی، قدمعلی (۱۳۸۸). از رنگ گل تا رنج خار( شکل شناسی داستانهای شاهنامه)، شرکت انتشارات
۲۰) علمی و فرهنگی.
۲۱) سلیمانی، محسن (۱۳۶۵). تأملی دیگر در باب داستان، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
۲۲) سیگر، لیندا (۱۹۹۵). خلق شخصیتهای ماندگار، ترجمه عباس اکبری، چاپ اول، ۱۳۷۴، تهران: معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۰، تهران: سروش.
۲۳) صفی پوری، عبدالرحیم بن عبدالکریم (۱۳۷۷). منتهی الارب فی لغۀ العرب، چاپ افست، ۱۳۷۷٫
۲۴) طسوجی، عبداللطیف (۱۳۸۱). هزارویک شب (هفت جلد)، به اهتمام موسی فرهنگ، تهران: . نشر گوتنبرگ، ۱۳۸۱٫
۲۵) عباسی، حجت؛ قبادی، حسینعلی (۱۳۸۹). «مقایسه جایگاه زن در شاهنامه فردوسی با ایلیاد و اودیسه هومر»، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، س ۶، ش ۱۹٫
۲۶) فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۴). شاهنامه فردوسی: متن کامل (بر اساس نسخه مسکو)، نشر قطره.
۲۷) فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۵). شاهنامه، به کوشش پرویز اتابکی، چهار جلدی، بر اساس نسخه ژول مول، تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵٫
۲۸) فردوسی، ابوالقاسم(۱۳۷۴). شاهنامۀ فردوسی: متن کامل (بر اساس نسخۀ مسکو)، نشر قطره.
۲۹) قادری، نصرالله، (۱۳۸۸). آناتومی ساختار درام، چاپ سوم، تهران: انتشارات نیستان.
۳۰) قادری، نصرالله، جامه تاخیر برای گریز از ادراک ! مقاله – دیدگاه، ماهنامه صحنه، شماره ۸، پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر.
۳۱) قبول، احسان (۱۳۸۸). «شخصیت شناسی شغاد در شاهنامه» مجله جستارهای ادبی، ش ۱۶۴.
۳۲) کارد، اورسون اسکات (۱۳۸۷). شخصیت پردازی و زاویه دید در داستان، ترجمه پریسا خسروی سامانی، چاپ اول، اهواز: انتشارات رسش.
۳۳) کیا، خجسته (۱۳۷۱). سخن سزاوار زنان در شاهنامه پهلوانی، فاخته، ۱۳۷۱، ص۱۵۴٫
۳۴) لاهیجی، شهلا و همکاران (۱۳۸۷). شناخت هویت زن ایرانی، تهران : روشنگران و مطالعات زنان، چاپ چهارم.
۳۵) لوته، یاکوب ( ۱۳۸۶). مقدمهای بر روایت در ادبیات و سینما، ترجمه امید نیک فرجام، تهران: مینوی خرد.
۳۶) محمدی، محمدهادی، و عباسی، علی (۱۳۸۱)، صمد ساختار یک اسطوره، تهران: نشر چیستا.
۳۷) مکی، ابراهیم (۱۳۷۱). شناخت عوامل نمایش، انتشارات سروش
۳۸) موسوی، سید کاظم؛ خسروی، اشرف (۱۳۸۷). «آنیما و راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه» مجله پژوهش زنان، دوره ۶، ش ۳.
۳۹) میر صادقی، جمال (۱۳۷۶). ادبیات داستانی، انتشارات سخن.
۴۰) میر صادقی، جمال (۱۳۸۵). عناصر داستان، انتشارات سخن.
۴۱) میرصادقی، جمال (۱۳۸۰). عناصر داستان. تهران: انتشارات سخن.
۴۲) میهن دوست، محسن (۱۳۸۴). جادوی کلام و مکر روایتی کتاب ماه هنر، شماره ۸۲-۸۱، ۱۳۸۴٫
۴۳) مهرداد، بهار (۱۳۷۳). جستاری چند در اساطیر ایران، تهران فکر روز، ۱۳۷۳، ص ۴۵٫
۴۴) مهرینگ، مارگارت (۱۹۹۸). شخصیت پردازی در فیلمنامه، ترجمه حمیدرضا منتظری، قسمت اول (ادامه)، نقد سینما، شماره ۲۳٫
۴۵) مهرینگ، مارگارت (۱۹۹۸). شخصیت پردازی در فیلمنامه، ترجمه حمیدرضامنتظری، ۱۳۷۶، تهران: انتشارات فارابی.
۴۶) مهذب، زهرا (۱۳۷۴). داستان های زنان شاهنامه. چاپ اول، تهران: نشرقبله.
۴۷) موریتس، چارلی (۱۳۹۰). تکنیکهای فیلمنامه نویسی، ترجمه محمد گذرآبادی، تهران: ساقی.
۴۸) نولدکه، تئودور (۱۳۸۴). حماسه ملی ایرانیان، ترجمه بزرگ علوی، انتشارات نگاه.
۴۹) هورتون، اندرو (۱۳۹۰). فیلمنامه نویسی شخصیت محور، ترجمه ستاره پیرخدری، تهران: سمت.
۵۰) یزدانی، زینب (۱۳۷۸). زن در شعر فارسی، انتشارات فردوس.
۳ الهه حاصلخیزی و برکت که برای اولین بار در سومر دیده می شود-
۴ الهه عشق در بین النهرین و الهه جنگ در هیتیت-
احمدامیری، احمد امیری روزنامه نگار، شاعر، نویسنده، مهدی قدیانی