رضا حیدری شکیب
ارسطو، شاگرد افلاطون، سومین چهره تابناک فلسفه یونان است. تاثیر نوشتههای ارسطو عمیق بوده، اما سودمند نبوده است. نگرش او درباره زیبایی شناسی که تنها بخشی از آن فهمیده میشد، تاثیر زیانباری بر احساس هنری چند نسل از هنرمندان و نظریه پردازان هنری عصر رنسانس هنرهای دراماتیک در سده ۱۶ میلادی داشت. ارسطو هنر را میمزیس (محاکات) میداند. اما تلقی او از میمزیس همان تقلید ظاهری افلاطون نیست. ارسطو هنر را محاکات طبیعت میداند. اما از طبیعت همان عالم محسوسات را که سایهای ازاید هها یا دیدارهای معقول باشند و لذا دو مرتبه از حقایق دور باشند، اراده نمیکند.
تلقی ارسطو از طبیعت نمایانگر همان تلقی یونانی (پیشسقراطی) از طبیعت است، گرچه به اقتضاء نگرش ما بعدالطبیعه و عقلی او، جنبههایی از فوزیس در اندیشه او کماهمیت میشود. به عنوان نمونه اگر آنچه را او طبیعت میگوید با این عبارت هراکیلیتوس مقایسه کنیم که میگفت: طبیعت دوست دارد پنهان بماند، معلوم میشود با ارسطو تحول معنایی طبیعت در حال شروع است، هراکیلیتوس میگفت: طبیعت دوست دارد پنهان بماند، طبیعت که مظهر بروز اشیا است و همه چیز در آن عرصه ظاهر میگردد، خود در پس این موجودات، پنهان میگردد. البته نه آنکه کاملاً و به طور مطلق پنهان شود، آشکار میشود و پنهان میگردد.
آشکار میشود و با آشکار شدن خود موجودات را ظهور میبخشد ولی در عین حالا در پس این آشکاری پنهان میشود. لذا بین ظهور و خفا، آشکاری و پنهان در طبیعت وابستگی وجود دارد. طبیعت اگر چه محمل و مکان ظهور اشیاء است،اما ظهور صرف و صرف ظهور نیست، بلکه با طنی هم دارد. طبیعت با همین ظهور، آشکار و در عین حال پنهان شدن ما را به سوی خود میکشاند، به همین علت طبیعت رازآمیز است. ارسطو برآن است که انسان طبیعتاً طالب معرفت است. با این عبارت: همه انسانها، در سرشت خود، جویای دانستن اند.
ولی در همه آدمیان در یک مرتبه از معرفت و دانش نیستند، هدف هنر تولید چیزی است و این تولید وابسته به معرفت است ولی این معرفت چه نحوهای از معرفت است و در میان مراتب معرفت واجد چنین منزلتی است و چه نسبتی به معرفت نظری دارد؟
بالاترین مرتبه معرفت معرفتی است که در آن خود معرفت غایت و هدف باشد نه امری برای آن، چنین معرفتی برای چیز دیگری نیست بلکه برای خودش است. لذا ارسطو چنین معرفتی را معرفت آزاد مینامد. مانند انسان آزادی، که برا ی خودش زندگی میکند نه چون بردهای برای دیگران. معرفت آزاد بالاترین مرتبه معرفت است. معرفت به علل و اصول اولیه موجودات است و از حیرت سرچشمه میگیرد.
ارسطو بر اساس تفکیک حوزه معرفت فلسفی و معرفت اخلاقی ( که معرفت برای عمل است) از معرفت اهل فن،در مورد هنر و تعریف و توضیح آن، بر خلاف افلاطون بر اساس مبانی فلسفی اخلاقی داوری نمیکند، بلکه هنر و فن را همانگونه که هست و بر اساس خودش مورد نظر قرار میدهد و لذا هنر نزد او واجد نوعی استقلال و کفایت ذاتی است و نباید آن را به امر دیگر تاویل کرد. گر چه آن امر مبانی و اصول اعتقادی یا فلسفی یا اخلاقی باشد. یونانیان معرفتی را که برای تولید ابزارها و آثار هنری لازمست، تخنه ((techne مینامیدند.ارسطو معرفت صاحب فن و هنر را بالاتر از معرفت تجربی میداند و در ادامه مطالب فوق اشاره میکند که آنانکه با هنر و فن خویش چیزهای را فرا میآورند مورد ستایش انسانها قرار میگیرند و این ستایش تنها دلیل سودمندی ابداعاتشان نیست، بلکه چون از دیگران فرزانه ترند و ممتازترند مورد تمجید و ستایش هستند. ارسطو در همین قطعه بین تولید چیزهایی که به ضرورتهای زندگی مربوط میشوند و سودمندتر هستند و آنهایی که مربوط به سرگرمی هستند تمایز قائل میشود و آنچه را برای سودمندی از زندگی تولید نشده است برتر از تولیدهایی میشناسد که برای سودی در زندگی به وجود آمده است.
گرچه یونانیان، از جمله ارسطو کسانی را که ما امروزه به آنان اهل حرفه و فنون میگوییم و هم آنان را که هنرمند به معنای اهل هنرهای زیبا (به معنای اعم) میخوانیم، با نام واحد تخنه میخوانند، زیرا هر دو دارای نوع خاصی از معرفت هستند که با آن میتوانند بر پایه فوزیس یا طبیعت چیزهایی را بسازند، ولی ارسطو با بیان تمایزی که ذکر آن رفت، بین ساختن یک وسیله یا ابزار با یک اثر هنری تفاوت قائل میشود و دومی را برتر و والاتر میداند.
تا اینجا مرتبه تخنه در میان سایر مراتب معرفت معلوم شد ولی هنوز معنای خود تخنه به درستی آشکار نگردیده است. در ابتدای امر به نظر میرسد که تخنه که به فن یا هنر ترجمه میشود، نزد یونانیان صرف ساختن چیزی است. البته یونانیان این اصطلاح را در مورد تولید اثر هنری و صنایع دستی و ابزارها به طور یکسان بکار میبرند ولی باید توجه داشت که تخنه گونهای از معرفت است، اما معرفتی صرفاً نظری نیست زیرا معرفت نظری عبارت است از معرفتی که غایت آن خودش باشد مانند: طبیعیات، ریاضیات و مابعد الطبیعه. تخنه معرفتی است عملی نه معرفت چگونگی رفتار علمی ما که آن معرفت اخلاقی است. تخنه معرفتی است عملی که راهنمای ماست در تولید چیزی.
پوئزیس یا فرآوری
پوئزیس در لغت به معنای فرآوری یا ابداع است و فرآوری یعنی پیدایی آوردن. ارسطو در فصل چهارم از کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس میان ابداع و فعل چیزی تمایز قائل میشود. امر ممکن و غیر ضروری که میتوانند چیز دیگری جزء آنچه هستند باشند، یا اشیایی هستند که ساخته میشوند و یا اعمالی که انجام میشوند.با پوئزیس آنچه برای انسان پنهان و مستور است آشکار میگردد و این مهم بیش از هر جا و پیش از هر جادر شعر اتفاق میافتد و بنابر این میتوان شعر را هنر هنرها نامید. ارسطو در رساله پوئتیک یا فن شعر که اولین رساله در نقد ادبی در جهان به شمار میرود به بررسی هنر و معنای آن وتعریف و تحریر آن میپردازد. آنچه در این رساله وجه جامع همه هنرها محسوب شود، آشکارا میمزیس است. میمزیس یا محاکات که اساس و مبدا هنرها را تشکیل میدهد در ما امری است طبیعی و فطری و لذا به نظر ارسطو به دو سبب طبیعی صورت گرفته است و پیدایش یافته است، یکی به سبب تقلید در آدمی غریزی است و انسان از کودکی و با تقلید شناختهای اولیه به دست میآورد و فارق بین انسان و حیوان همین تقلیدی است که از زمان کودکی در او طبیعتاً موجود است و سبب دیگر آن این است که انسان طبیعتاً از تقلید لذت میبرد.